بررسی مقایسه ای تاثیر انجام تحریکات حسی توسط اعضاي خانواده وپرستاران بر سطح هوشیاری وعلائم حیاتی
این پایان نامه در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد.
مقدمه: بيماري كه در بخش مراقبتهاي ويژه بستري ميشود به دلایل مختلف در معرض محرومیت حسی میباشد. نتایج مطالعات از تاثیر مثبت انجام تحریکات حسی در جلوگیری از محرومیت حسی حکایت دارد، ولی هنوز نقش خانواده در مقایسه با پرستاران در انجام تحریکات حسی در تحقیقی مجزا در ایران سنجیده نشده است. هدف این مطالعه مقایسه تاثیر تحریکات حسی توسط اعضاي خانواده و پرستاران بر سطح هوشیاری و علائم حیاتی بیماران بستری در بخش مراقبتهای ویژه و وضعیت سلامت عمومی خانواده میباشد.
مواد و روش ها: در این مطالعه که به روش کار آزمایی بالینی انجام شد، 69 بیمار بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان عشایر و شفا خرم آباد درسال91-1390 به روش بلوک بندی طبقه ای بر اساس گروه سنی در 2 گروه آزمون و یک گروه کنترل مورد بررسی قرار گرفتند. یک گروه توسط خانواده و یک گروه توسط پرستار تحریک حسی دیانگ را دریافت نمودند. برای گروه کنترل مداخله ای انجام نشد. برنامه تحریکات حسی دی یانگ برای گروههای آزمون روزی 2 ساعت و در ساعت 4 تا 5 عصر و 8 تا 9 شب، به فاصله 3 ساعت و به مدت 6 روز انجام شد. براي كليه واحدهاي مورد پژوهش در سه گروه، میزان سطح هوشیاری و علائم حیاتی در دو مرحله، 5 دقيقه قبل از مداخله و 30 دقيقه بعد از اتمام مداخله، توسط کمک پژوهشگر اندازه گیری شد و وضعییت سلامت عمومی افراد خانواده در گروههای آزمون و کنترل با استفاده از پرسشنامه سلامت عمومی بلافاصله قبل و بعد از ملاقات در اولین، ششمین و دوازدهمین ملاقات توسط کمک پژوهشگر از طریق مصاحبه ارزیابی شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای آماری آنالیز واریانس یک طرفه، آزمون تی مستقل، آزمون تحلیل اندازههای تکراری و نرم افزار spss شماره 18 استفاده شد.
يافتهها: براساس نتایج آزمون تحلیل کوواریانس، بین گروه های آزمایشی از نظر میانگین افزایش سطح GCS و تفاوت علائم حیاتی قبل و پس از مداخله اختلاف معناداری وجود داشت (001/0>p). از این نظر گروه خانواده بهترین گروه درمانی، گروه پرستار در مرتبه بعدی و گروه کنترل در مرتبه آخر قرار گرفت. اما براساس نتایج آزمون تحلیل اندازههای تکراری اثر مداخله در روزهای مختلف بر سطح هوشیاری و علائم حیاتی بیماران قبل و بعد از مداخله یکسان بود. نتایج آزمون تی مستقل نشان داد که بین میانگین نمره سلامت عمومی خانواده بیماران گروه کنترل و آزمون در روز ششم بعد از مداخله اختلاف آماری معناداری وجود داشت(003/0=p). این میانگین در گروه آزمون (6522/19 ) از گروه کنترل (4783/29 ) کمتر بود.
نتيجهگيري: انجام تحريك حسی توسط افراد خانواده در بهبود سطح هوشياري بيماران كمايي مورد مطالعه موثرتر از پرستاران میباشد. همچنین حضور افراد خانواده بر بالین بیمار میتواند تا حدود زیادی از نگرانی آنها بکاهد و به ایجاد آرامش درآنها کمک کند. لذا پيشنهاد ميشود که شرایطی فراهم شود که نزدیکترین فرد از اعضای خانواده با آموزش کافی برنامه تحریکات حسی را در زمان مناسب برای بیمار بستری در ICU انجام دهد.
-1.بیان مساله:
در كشورهاي مختلف اتیولوژی ضربه مغزی متفاوت است، اما مهمترين عامل، حوادث مربوط به وسايل نقليه ميباشد. 50% قربانيان سرنشينان وسايل نقليه هستند. موتور سواران، عابرين پياده ، دوچرخه سواران و ... در مراحل بعدي قرار دارند. ساليانه 150000 مورد مرگ به علت ضربههاي سر در ايالات متحده اتفاق ميافتد. سومين علت مرگ ( پس از بيماريهاي قلبي و سرطانها) در این کشور و نیز اولين علت مرگ در افراد كمتر از 45 سال و عامل 78% مرگ و مير در گروه سني 24-15 سالگي ترومای مغزی ميباشد .در ايالات متحده، 500000 بيمار ضربه سر در سال به بيمارستا نها مراجعه میکنند که50000 از آنها قبل از رسيدن به بيمارستان فوت ميكنند و450000 بيمار در سال بستري ميشوند که10% ازآنها به ضربه سر متوسط و10% ضربه سر شديد مبتلا میگردند. از بيماران بستري شده 20-15 هزار نفر فوت ميكنند و 50000 نفر عوارض دائمي ناتوان كننده دارند. آمار آسيبهاي مغزي در دنيا بالاست، اما در ايران به دليل آمار بالاي تصادفات جادهاي، اين آسيبها فراواني بيشتري دارد، به طوري كه در سال 1386 بيش از 22918 نفر در كشور در تصادفات جادهاي جان باختهاند[1]. اين در حالي است كه در كشور سوئد مرگ و مير ناشي از تصادفات سالانه 200-150 مورد است[2]. از سوي ديگر پيشرفتهاي اخير علم پزشكي و بهبود خدمات مراقبتي باعث افزايش آمار بقا يافتگان از اين صدمات شده، اما اين پيشرفتها، برگشت به سطح سلامت قبل از آسيب را در آنها تضمين نكرده است[3]. در حال حاضر بيش از 3/7 ميليون آمريكايي با ناتوانيهاي ناشي از صدمات مغزي زندگي ميكنند[4]. يافتههاي حاصل از مطالعه لیپرت گرونر[1] و همكاران (2003) در مورد 24 بيمار كمايي شديد بستری در [2]ICU، حاكي از آن است كه 6 بيمار جان باختند، 3 بيمار در وضعيت نباتي باقي ماندند، 6 بيمار به ناتوانيهاي شديد و 6 بيمار به ناتوانيهاي متوسط مبتلا شدند و تنها 3 بيمار پس از يكسال به وضعيت بهبودي خوب رسيدند[5]. بيماران كمايي تغييرات متنوعي از جمله تغييرات شناختي و ناتوانيهاي فيزيكي، مشكلات رفتاري و فقدان حس و شناخت را تجربه مينمايند، كه اين تغييرات تأثيرات بارزي بر زندگي بيمار و خانوادهی وي دارد[6].
اکثر بیماران ضربه مغزی در بخش مراقبتهای ویژه بستری میشوند و این بیماران براساس علت صدمه در محیطی با محرومیت حسی، استرس و اضطراب قراردارند. يكي از خطراتی كه در بخش ICU بيمار را تهديد مينمايد، محروميت حسي است كه به واسطه كاهش دریافت تحریکات حسی يا تحريكات حسي تنظيم نشده و بيمعني بروز مينمايد، این امر ميتواند روند بهبودي ضايعه عصبي را مختل كند علاوه بر این شایعترین شکایت بیماران ضربه مغزی، فراموشی و آسیب به حافظه کوتاهمدت است[7].
عملکرد ذهنی و شناختی اساس تعامل افراد با محیط را تشکیل میدهد و در واقع بخش ذهنی و روانی عملکرد مغز است. اولین عملکرد ذهنی یعنی بیداری و واکنش نشان دادن به محیط را هوشیاری میگویند. یکی از عوارض محرومیت حسی ایجاد عملکرد ذهنی غیر طبیعی میباشد. عملکرد ذهنی غیر طبیعی یکی از شناخته شده ترین علائم بیماریهای خطرناک محسوب میشود. در بیش از 80 درصد بیماران ICU اختلال روانی ایجاد میشود و این اختلالات مرگ و میر بیماران را 3 برابر افزایش میدهد و نیز مدت اقامت در ICU و وابستگی به ونتیلاتور را نیز بیشتر میکند[8].
درآمریکا در 66 درصد از بیمارانی که حداقل 10 روز در ICU بستری بودهاند عوارض ناشی از محرومیت حسی در حین بستر ی و پس از ترخیص مشاهده شده است[9]. یکی از این عوارض روان پریشی[3] میباشد،30 تا80 درصد موارد روان پریشی به بیماریهای زمینهای همراه، تجویز داروهای مختلف و محرومیتهای حسی بستگی دارد. تحقیقی در دانمارک نشان داد، که 39% بیماران بستری در ICU دچار روان پریشی میشوند. عوارض محرومیت حسی میتواند برسطح هوشیاری[4] تاثیر گذار باشد [10].
در ایران آمار دقیقی درخصوص محرومیتهای حسی بیماران ICUوجود ندارد، اما آقازاده و همکاران نشان دادند، که بیماران ICU در بیش از80% موارد به هیچ وجه، خیلی کم و یا فقط در بعضی از موارد دریافت حسی ناخوشایندی را تجربه میکنند (فاقد گرانباری حسی). اما بررسی واکنش های عاطفی نشان داد، که 8/39% درد، 5/18% اضطراب،12% ترس، 4/7% خشونت و عصبانیت و 9% نفرت را تجربه میکنند، که به نظر میرسد به دلیل محرومیت حسی ناشی ازکمبود ملاقات با خانواده باشد. بنابراین ایشان افزایش ملاقات بیماران بخشهای ویژه را پیشنهاد دادند[11].
نخستين بار در دهه 1950، مؤسسه دستاوردهاي بالقوه بشري در پنسيلوانيا[5] اين ايده را حمايت كرد كه بهكارگيري برنامههاي تحريك كمايي با فراهم نمودن دروندادههاي محيطي براي هر پنج حس در يك تناوب، شدت و طول مدت، ميتواند ميزان و درجه بهبودي از كما و احتمالاً عصبدهي سيناپتيك را بهبود دهد. نتایج تحقیقات کارتر و دی یانگ[6] (1989) نیز ایده فوق را حمایت میکند[14- 12].
در کل میتوان نتیجه گرفت که، یکی از نیازهای اصلی و تعیین کننده در روند بهبودی بیماران ICU و جلوگیریکننده از محرومیتهای حسی و عوارض آن مانند دلریوم و اختلال در هوشیاری، انجام تحریکات حسی متناسب و متعادل برای بیماران است و راهکارهای پرست
توجه : فایل بالا دارای پشتیبانی و امکان پیگیری است که با کلیک بر روی (دریافت فایل) نمایش داده خواهد شد
با تشکر از انتخاب شما